سلام و اینا چیه اخه. بعد یه مدتی برگشتم و همه چیز همونه.

من کلا همیشه یه احساس مزخرفی نسبت به این ادمایی که هی میخوان خودشونو نشون بدم داشتم. خب عزیزم بشین سر جات یه دقیقه یه نفسی بگیر -_- منظورم این نیست که نشون دادن استعداد ها کار بدیه، بلکه میگم خود فرد نباید هی بکنتش تو چشم بقیه. حتی اطرافیان هم نباید زیاد بگن. بهترین راه برای اینکه بگی استعداد چیزی رو داری اینه که نگی و نشون بدی!

خب ب طور خلاصه منظورم این بود که من ب هیچ وجه من الوجوه نمیگم نوشتنم خوبه، چون نیست.

از این بحث زشت تعریف از خود و غیر که بگذریم، الان متوجه شدم که لپتاپم یکم قدیمی شده و کلید "ب" رو باید چندبار فشار بدم تا بگیره. راستی برحسب عادت داشتم پوآرو می دیدم، اصلا به نظرم سریال فسیل شده و زیرخاکی ای نیست و پر از زیباییه  زیبایی منظورم سبیل های پوارو و اینا نیست، یه نظم جیگری توی سریال هست که اصن خوراک خودمه. با اینکه فعلا ادم بانظمی نیستم.

حالا اینجا یه بحث جدید باز میشه. می بینید چطوری ذهن ادم همش داره میپره؟ خب موضوع جدید اینه که من فکر میکنم خصوصیات هیچکس ثابت نیست. البته منظورم این نیست ک همه چی ادم ثابت نیست! بلکه اگه بخوام جوری بگم ک بفهمین ینی با یه مثال، باید بگم شما فرض کنین یه آدمی که مثلا جیغ جیغو به دنیا اومده همینطور هم از دنیا میره. این یه چیزیه که انقدر توی خورد اون ادم فرو رفته دیگه نمیشه عوضش کرد. این درواقع میشه یه مشخصه برای اون فرد. اما یه چیزی مثل نظم داشتن، با اینکه یکی میتونه ذاتا ادم بی نظمی باشه ولی باز میتونه بانظم بشه. فکر میکنم همه چی بستگی به دوره اش داره. درکل تصور میکنم ادما بیشتر وقتی یه چیزیشون در معرض خطر باشه خودشونو راحت تر عوض میکنن و این عوض شدن، اسمش تغییر و عوض شدن نیست!  امیدوارم فهمیده باشین تا اینجا.

طبق نظریات اخیرم  هر ادمی که متولد میشه دارای همه خصوصیات به صورتی هست. مثلا چندتا نمودار مستطیلی یا ستونی (هرچی که نسل شما بهش میگفته) رو فرض کنین که وقتی فرد به دنیا میاد همه این ستون ها رو داره. اما وقتی رشد میکنه کم کم این ستونا بزرگ میشن. حالا این ستونا چی هستن اصلا؟ اینا همه خصوصیات هستن، البته به جز مسائل ظاهری. که البته اینم فکر کنم ثابت شده که از ذهن و اینا منشا میگیره. حالا کاری ندارم. توی یه چنل تلگرام خوندم که یه ازمایشاتی انجام شده بود برای اینکه بفهمن زبان واقعی انسان ها چیه. ینی زبانی که به طور ذاتی توی وجودشون هست و در شرایطی که به هیچ زبان دیگه ای دسترسی نداشته باشن اون زبان ظاهر میشه و با اون صحبت میکنن. نتیجه هم "هیچی" محض بود و احتمالا تحقیقات هنوز ادامه داره. اما چیزی که فهمیدن این بود که این زبانی که انسان ها باهاش حرف میزنن خیلی واضح به خاطر محیط اطرافه. پس اگه هیچ زبانی توی محیط اطراف نباشه هیچ زبانی از انسان هم نخواهد بود. بریم بند بعدی!

اره خلاصه من به این فکر افتادم که اگه اینطوریه پس از کجا معلوم همه خصوصیات انسان چیزایی که توی محیط هست نباشه؟ اما بعد به این فکر کردم که خب حتی خواهر برادرا خیلی شبیه هم نیستن، به جز دوقلوها. این چیو میرسونه؟ اینکه اولا توی اون فاصله ای که خواهر یا برادر بعدی به دنیا اومده خیلی از عوامل محیطی و یا شاید وایب های اطراف که این خصوصیات رو القا میکنه عوض شده باشه، دوما اینکه دوقلوها که توی یه زمان و یه محیط طبیعتا بزرگ شدن انقدر به هم شبیهن اما بازم توی چیزایی با هم فرق دارن. نتیجم هم این بود که پس احتمالا یه عامل دیگه وجود داره که وقتی عوامل محیطی یکسان میشه، اون اثر خودشو میذاره. یه چیزی مثل همون ذات یه انسان. همونیکه باعث میشه انتخابای متفاوت داشته باشن. ینی یه چیزی مثل یه تمایل درون هر ادم که با اون یکی متفاوته و باعث میشه ادما از هم متفاوت باشن علاوه بر اینکه توی عوامل محیطی با هم متفاوتن. پس طبق این اگه شما دو تا بچه رو بدون در نظر گرفتن پدر و مادر بذاری توی یه محیط کاملا یکسان، بازم ادمایی که به وجود میان متفاوت خواهند بود. اینجا میشه یه احتمال دیگه رو هم در نظر گرفت که علاوه بر اون چیز ذاتی، شاید خب اصلا پتانسیل ادما توی دریافت انرژی های اطرافشون یا همون وایب های دور و بر و در نتیجه تغییر و شکل گیری شخصیتشون متفاوته. تبریک میگم که حرفام همینجا تموم شد و امیدوارم فیتیله پیچ نشده باشین هرکی ک میخونه! 

تا دیداری دیگر با صدای کیبوردم بدرود.