به شخصه نظرم درمورد ارتباطات اجتماعی و به خصوص دوستی ها اینه که نباید راجبشون حرف زد. هممون میدونیم یه زمانی میشد با "دوست من میشی؟" واقعا دوست پیدا کرد ولی حالا که جواب نمیده نباید همون متد رو به شیوه های مختلف استفاده کنیم که! مثلا برگردی ب یکی بگی احساس میکنم دیگه با من حرف نمیزنی و اینا شاید یکم کار راه بندازه، ولی اگه همچین چیزیو به من بگی بدتر ازت فاصله میگیرم چون به نظرم خیلی گیری :|

اصلا تجربه به من یکی ثابت کرده (البته فکر کنم اولین بار به مورفی ثابت کرده!) که هرچی بگی یا در راستاش بخوای اقدامی انجام بدی برعکس میشه. شما یه لحظه برو رو یه چیزی حساس شو ببین چطوری خودش خودشو به فنا میده! در مورد این روابطم همینطوریه. اره خیلی کار راحتیه برگردی بگی من دلم برات تنگ شده توروخدا با من بیشتر وقت بگذرون ولی نهایت یکی دو هفته برد تاثیر داشته باشه و بعدش میشه همون. شاید فکر کنین اگه اینطوری بشه ینی طرف کلا اهمیت نمیداده و باید ولش کرد رفت اصلا، ولی باید بگم نخیر اینطور نیست. 

 

به طور کلی حرف زدن راجع به اینکه چه حسی دارین و چی اذیتتون میکنه فقط با افراد خیلی خیلی صمیمی ممکنه. در غیر اینصورت شبیه احمقایی میشیم که دارن سعی میکنن خودشونو نشون بدن فقط! خب دلت برای قبل تنگ شده؟ اولا بشین فکر کن ببین چی کار کردی، بعد پاشو وایسا و فکر کن اگه کسی همینکارو با خودت میکرد تو رفتار متفاوتی داشتی یا نه. اگه نمیتونی به هیچکس بع جز خودت هم حق بدی پس شاید همون بهتر که توی روابط به انتها رسیدت نمونی و هرجور میخوای ادامه بدی! 

مثلا الان دوست من برگرده بگه خیلی چیزا عوض شده، من مطمئنم اینو برحسب یه احساس لحظه ای گفته. چیزی که باید اول در نظر بگیرتش اینه که خب اونم عوض شده! من همیشه موندم چرا ملت وقتی کاریو که خودشون باهات کردن رو در حقشون میکنی و لطفشونو پس میدی ناراحت میشن! زشته به خدا این کارا. مشکل هممون اینه که در عینی که تلاش میکنیم حق رو به همه بدیم، حق رو همیشه به خودمون هم میدیم! منتها چیزی که مهمه اینه که اگه یکی تونست وقتی حق باهاش نیست خیلی ساده و راحت و بدون خودازاری قبولش کنه، این حسابه. 

مورد بعدی ای که میخوام در موردش غر بزنم اینه که لطفا بچه هاتون رو درست تربیت کنید تا همه جا زار نزنن. متد های صد سال پیش الان جواب نمیده باهاشون درست برخورد کنید تا مغز ما هم شل نشه خواهشا. و راستی یه چیزی که من در مورد تربیت و اینا یاد گرفتم (البته ک من بچه ندارم :| ) اینه که هیچوقت هیچوقت فکر نکنین بچه هاتون به دنیا اومدن تا راه شما رو ادامه بدن و ب خاطر همین باید با شرایطی که شما توش رشد کردین تربیت بشن! این طرز فکر رو اگه دارین در وهله اول اصلا بچه دار نشین چون قطعا اون نسل رو به باد میدین. شرایط خانوادگی ای که شما تجربه کردین رو بچه شما نباید تجربه کنه. اگه شما توی وضعیت سختی بزرگ شدین این ربطی به بچتون نداره. اگه شما به ارزوهاتون نرسیدین اینم ربطی به هیچکس و حتی بچه هاتون نداره. به طورخلاصه اگه شما ادم مزخرف و اصطلاحا عقده ای هستین به جهنم، سعی کنین توی تربیت بچه هاتون اینطوری نباشین و گند نزنین. بچه های شما شخصیت جداگانه ای دارن، همه چی توی دنیا مربوط به شما و بدبختی هاتون نیست. نگین خب اگه من سختی کشیدم اینم باید سختی بکشه دیگه، این طرز فکر یکی مثل خودتون تحویل جامعه میده که امیدوارم فهمیده باشین چندان شخص جالبی هم نیست. 

یکی از بزرگترین وظیفه هایی که یه ادم نرمال که میخواد ازدواج کنه و بچه دار بشه داره، اینه که بچه رو مثل ادم تربیت کنه. اره اون قدیم بود که کمیت مهم بود، الان کیفیت مهمه. شما بزرگ شدین به عنوان یه والد و دیگه توی سالهایی که به دنیا اومدین زندگی نمی کنین که شرایط همونطوری باشه. مسئله مهمی که باید قبول کنین اینه که نه همه مثل شما هستن و نه خواهند بود، باید انعطاف پذیر باشین. من نمیدونم چه فعل و انفعالاتی توی مغز برخی ها رخ میده که همون بلایی که قبلا پدر و مادرشون سرشون اورده رو سر بچه هاشون میارن. ولی من به شخصه اگه بودم همه اون چیزها رو می ریختم دور. کاری میکردم بچم باهام حرف بزنه، نه اینکه ازم بترسه. باهاش لج نمیکردم چون من خیر سرم باید ازش مراقبت کنم و میدونم که با لجبازی چیزی بهش یاد نمیدم. اینم چون من خودم اونی بودم که باهام لجبازی میشه و دیدم که چیزی یاد نگرفتم. فرایند بزرگ شدن هر ادم میتونه درواقع تجربه ای براش باشه وقتی که به مسئله تربیت میرسه. ادم خیلی میتونه نفهم باشه وقتی تجربه کرده باشه که مثلا زدن بچه یا داد زدن سرش کمکی نمیکنه و بدتر میکنه شرایطو و باز هم سر بچش داد بزنه. 

در ادامه میخواستم بگم من اگه بچه داشتم خودشو قبول میکردم حتی اگه یه موجود مسخره بود. تاکید میکنم حتی اگه یه موجود مسخره بود. اره معلومه که بهش راه های بهتر شدنو نشون میدادم ولی هیچوقت هیچوقت به خودم اجازه نمیدادم بهش بگم " به درد نخور" یا " از اخلاقت بدم میاد نمیدونم چرا اینطوری شدی". امیدوارم فهمیده باشین که بچه هاتون هر اخلاق بدی دارن مستقیما نشون دهنده یه اشکال از خودتونه. و باز هم اگه من یه بچه داشتم هیچوقت نمیذاشتم فکر کنه من تنهاش گذاشتم . هرگز حتی اگه سرمم میزدی نمیذاشتم فکر کنه من مقابلش وایسادم. اینکه اون فکر کنه تنهاس یکی از بدترین خیانت هاییه که یه ادم میتونه در حق یکی دیگه که نسل بعدشو میسازه بکنه. من حتی اگه خودم زود جوش میاوردم و سر همه داد میزدم سر اون نمیزدم. من خودم اگه تو بچگیم مشکل داشتم نمیذاشتم اون داشته باشه. من هیچوقت این کارا رو درحق اون نمیکردم. 

حالا از همه اینها بگذریم من که بیرون گود نشستم و هیچ چیز تخصصی هم راجع به تربیت و اینا نمیدونم فقط مشتاقم ببینم این نسل ها چطوری میشن. 

راستی یکی از مهمترین چیزایی که بهش یاد که نه، نشون می دادم اینه که تو این دنیا مسئله فقط مسئله عشقه. به دنیا اومده تا عشق رو پراکنده کنه، هیچ فرمول دیگه ای هم برای رسیدن به خوشبختی وجود نداره، به همین سادگی. اینطوری حداقل وقتی انقدر پیر شدم که از لباسای خیس هم چروک تر شدم، میتونم با خیال راحت بمیرم.