به اینا میگن بطری های احساسی/حسی. یه روشیه برای سرگرم کردن بچه ها و اینکه از مواد استفاده کنن تا حسی که دارن رو نشون بدن، در قالب یه بطری. 

ولی خیلی جاها هست که کسی نمیتونه بفهمه حسی که داره چیه. و این خودش یه ضعفه. ادم حرفی برای گفتن نداره و انگار داره خودشو مجبور میکنه که ادامه بده. باور کن اگه دست خود من بود همینجا لفت می دادم. و ای کاش دست من بود. یه حس خستگی خیلی گنده ای دارم و علایق و انگیزه هام رفته. میدونم که همه چیز از درون شروع میشه، اما کاش حداقل بیرونش درست بود. یه چیزی میخوام که بیاد و آتیش بزنه منو کلا. یه چیزی که نتونم از فکرش درام. و جدیدا هیچی انقدر خفن و قوی نبوده. از اونجایی که قبلا هم گفتم عادت ندارم همه شرایط روال باشه برام، الان هم میخوام یه خرابکاری عظیم درست کنم. منتها نمیدونم از کجا باید شروع کرد. 

انگار همه ما داریم به یه طریقی زندگیمون رو خراب میکنیم و خودمون رو نابود.