دو روز پیش یعنی 20 آبان تولدم بود.
تا حالا شده حس کنین خیلی غمگین هستین؟ یعنی منظورم اینه که واقعا " غمگین" باشین؟
خب من الان به اندازه تموم همین غم ها غمگینم و جالب هم اینه که الان میشه همه رو درک کرد.
زره پوش
مقدمه:
غوطه ور، در دود پل هایی که پشت سر سوزانده شده اند
نیازی به عذرخواهی نیست
این از دست دادن چیزی است
که همه برای داشتنش بی لیاقتند!
" به نام خدا "
نام رمان: زره پوش
نویسنده: Sane
ژانر: تخیلی، فانتزی، تراژدی
________
سلام. میدونین من هر پست رو چطور میذارم؟ خب به این صورت که در ابتدا وارد فولدر عکس هام میشم و یه عکس رو انتخاب می کنم. هرچیزی که چشمم بهش بخوره یا جالب به نظر بیاد برای اون موقع. بعد عکس رو اپلود میکنم و سایزش رو اینجا تنظیم میکنم. بعد هم هر حرفی که توی ذهنم باشه رو میزنم و اغلب هم خیلی از این شاخه به اون شاخه میپرم. گاهی خشک می نویسم گاهی بی حال و گاهی هم مسخره و پرت و پلا. راستی تا حالا فکر کردین اگه همه چیزتون رو توی یه لحظه از دست بدین چه حسی خواهید داشت؟