تا حالا به زندگی های چندم فکر کردین؟ اینکه بعد از این زندگی ممکنه یه زندگی دیگه در انتظارتون باشه به عنوان هر موجودی، اما از زندگی الان چیزی یادتون نیاد. البته مشاهده شده تعداد خیلی کمی که ادعا می کردن چیزی از زندگی قبلیشون یادشونه. درکل من این رو خیلی جالب تصور می کنم. هیجان انگیزه که هربار یه چیزی باشی. البته معتقدم اگه چیزی یادمون میموند لذتبخش تر میشد. گاهی هم افتضاح تر. 

مثلا اگه قبلا روانی می بودیم، فکرهای اون موقع اذیتمون می کرد. اما اگه خیلی پولدار و خوشبخت بودیم، قطعا خاطراتش لحظات خوبی برامون تداعی می کرد منتها به شرطی که در زمان حال، در حسرت نمی بودیم. پس به این نتیجه می رسیم که اگه زندگی های متعددی هم وجود داشته باشه، این ایده که چیزی یادمون نیاد به جا و درسته. کاری به نظر دین در این مورد ندارم. اطلاعاتی هم ندارم. در کل، این اتفاق که یه تئوری محسوب میشه به تناسخ معروفه. خیلی تئوری های دیگه ای هم در مورد زندگی و مرگ وجود داره و یکیشون هم اینه که ما شاید شخصیت های یه بازی کامپیوتری باشیم. باهاش زیاد موافق نیستم در حالیکه باحاله. یکی دیگه هم اینه که ما خودمون آدم فضایی هایی هستیم که خیلی وقت پیش روی زمین اومدیم و آدمها در واقع تا الان از بین رفتن. تئوری های زندگی و مرگ بیش از حد سرگرم کننده ان. 

خیلی وقتا فکر می کنم اگه زندگیمون مثل کتابای تخیلی جادو بود خیلی بهتر میشد. جادو لذتبخشه و قطعیتی نداره به نظرم. میتونه تنها علمی باشه که احساس درش دخیله و البته، همه چیز رو میتونه توجیه کنه. به جادو اعتقاد دارم، اما نمیتونم پیداش کنم. فیلم Bewitched رو اگه دیدین بهتر میتونین تصور کنین.

امروز کلاس فیزیک داشتم. مدتش کوتاه بود و معمولا اینجور کلاسا بهم خوش میگذره. من از گفتن حرفام نمیترسم ولی یه چیزی جلوم رو میگیره. شاید این چیز، عدم اطمینان از نظرم باشه. توی بحث های علمی کم پیش میاد چیزی رو غلط بگم، اما وقتی غلط میگم نفسم میگیره و گلوم خشک میشه. صدام به شدت کلفت میشه و از ته گلوم میاد و صورتم قرمز میشه. و با لرزش صدام اغلب دانش اموزای دیگه برمیگردن سمتم. البته این حسا برای وقتی که نظرم درسته هم صدق میکنه. نمیدونم چیه. خجالتی بودم قبلا ولی اون موقع هم اینطوری نمیشدم! شاید ترس از مکان های شلوغه. کلاس خیلی شلوغ بود، حدود 40 نفر بودیم. احتمال زیاد همینه، و شاید هم این که اغلب رو نمی شناسم. وگرنه با حرف زدن تک نفره با هرکسی مشکلی ندارم اصلا. 

به این روندی که الان طی کردم تا ببینم چمه علاقه دارم. من دوست دارم دنبال ریشه هرچیزی بگردم و بفهممش. منتها این توی شخصیت دیگران از طرف من اصلا اتفاق نمیفته. برای من فقط خودم مهمم!